بسم الله الرحمن الرحیم

 

نوشتن در این باره، بسیار سخت مینماید و ترس آن دارم که یا رشته کلام از دستمان برود و به بیراه برویم و یا آنقدر وارد تو در توهای موضوع بروییم، که ناگهان خود را گمشده بیابیم.

به هر حال، شما که خواننده ی این بحث هستی بدان که معنای کلمات کلیدی این بحث در اذهان من و شما متفاوت است و غیر از آن، در هر مجالی امکان دارد معنای کلمات، در ذهن خود ما نیز، متفاوت جلوه گر شوند. فلذا اگر خواهان برقراری ارتباط با این نوشته ها هستید، اول برای درک دوستانه و نه برای نقد آن را بخوانید و سپس به بوته نقدش بگذارید.

خدا ، دین ، فرهنگ ، کار فرهنگی ، کار خدایی ، ایمان ، تقوا ، خوب ، بد ، حرام ، حلال ، واجب ، مکروه ، دوست ، دشمن ، شاگرد ، معلم ، رئیس ، مرئوس ، افضل ، اولی و  ...

اصل فرهنگ خدایی و رسولی، "حب" است و "ایمان". و "تقوا" ،در این وادی، مرتبه ی دوم و نتیجه است. و این همان حلقه ی گمشده ی دینداری "ما"ست.

(ممکن است برخی از خواننده ها این "ما" را نفهمند. و آنها نه لازم است و نه حوصله خواهند داشت که باقی مطلب را بخوانند.)

اصل خداپرستی بر ایمان است و این اصل نه تعبدی است و نه اجباری و نه بی فکر. و فرع الفرع خداپرستی "احکام" است و "فقه" است که "تعبدی" است و بی فکر. (پس فرهنگ دینی ما اصلش غیر تعبدی باید باشد.)

ولی در میان عده ای هر چند محدود چون ما در این جامعه ی بزرگ، این اصل بودن تقوا جا افتاده است. ما چون می دانستیم "پاکی دل" و "خلوص" و "زلالی" آن چه قدر مهم و موثر است به شدت از جمله ی  "دلت باید پاک باشد، باقی مهم نیست" ترسدیم و چندان عقب رفتیم که از آن طرف بام به زمین خوردیم. فلذا، اولین قدم برایمان، تعدیل این مسئله است. و راه آن پایین آوردن ارزش تقوا نیست، بلکه بالا بردن کلمه و پرچم ایمان است.

و پس از انجام این مرحله، به خودی خود بسیاری از مسائل و مشکلات حل شده و دیگر به طور مثال "کار فرهنگی" معنا و شکل دیگری می یابد و "رسول الهی" تر خواهد شد. (ان شا الله). کار فرهنگی تبدیل به زندگی فرهنگی با پایه(base) ایمان خواهد شد و نه عمل فرهنگی با پایه تقوا. می شود خدا پرستی و نه "قانون پرستی".

هم اکنون، بسیاری از ما به مشکلی دچاریم به نام "دین پرستی". و این مشکل قسمی از کفر است و باید به سمت خدا پرستی برویم. دین قانون است و خداوند فراتر از قانون.

حتی اگر دینی که شما یا من می گوییم، دقیقا همان دین خدا باشد، باز هم باید خدا پرست باشیم تا دین پرست.

نمونه ای از دین پرستی را در میان خوارج ببینید و علی علیه السلام می گوید: من ورای دین شما هستم . اینجا هم میگوییم که نباید این را از یاد ببریم که خدا ورای دین است!

ما چنان در، گیر و دار دین و تودر توهای قانونی آن گیر کردیم که از خداوند غافل شدیم در حالی که همه در تئوری میدانیم .... .

برای بهتر رساندن مطلب مثالی می زنم. شما پدرت را دوست داری. پدرت به تو کاری سپرده، نتیجتا باید کار را انجام دهی. اما در میان انجام کار باید یادت نرود که این کار، از روی دوستی پدر بوده و لا غیر. تو حتی می توانی کار را انجام ندهی و پدر را دوست داشته باشی. (هر چند غیر عاقلانه و ناصحیح است ولی امکان دارد.) این دو را باید تفکیک کرد. و تو می تونی کار را انجام بدهی اما پدر را دوست نداشته باشی.در واقع دستور را دوست داری.چون دستور داده انجام می دهی. این میشود همان عمل و تقوای بدون ایمان. که به نظر خداوند بی ارزش است.(البته نظر شخصی بنده متفاوت است!! اما نظر خداست که مهم است!)

 

واقعا همش رو خوندی؟ یا تو هم چند خط در میون اومدی پایین؟ بیخیال بابا! یه نظری بده خوش باشیم!!

این حرفا آخر عاقبت نداره! این یه ذره دین و ایمون و دوستیمون رو هم به باد میده!